آموزش کامل و آسان قواعد عربی سال سوم ریاضی


لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

الدرسُ الاوّل :


قواعد درس اول ، اقسام كلمه
كلمات در عربي به سه دسته تقسيم مي شوند :
الف) اسم
ب) فعل
ج) حرف
الف) اسم، اسم آن است كه به معنايي دلالت مي كند( بدون داشتن زمان) مانند : تعليم، عالم ، معلّم

اقسام اسم :
1. مذكر يا مؤنث
2. جامد يا مشتق
3. معرفه يا نكره
4. معرب يا مبني

برخي از نشانه هاي مخصوص اسم عبارتند از :
1 – مجرور بودن، بالمُعلّم ( مجرور به حرف جر) ، كتابُ العالَم ( مجرور به مضاف اليه)
2 – تنوين : معلّم ( يك اسم همزمان نمي تواند از تنوين و «ال» برخوردار باشد)
3 – اضافه ( مضاف قرار گرفتن) درس المعلّم
4 – پذيرفتن «ال» المعلّم الكتاب
5 – منادا شدن : يا تلميذُ ، يا اللهُ
منادا / منادا
فعل : فعل آن است كه به معنايي دلالت مي كند و به زمان نياز دارد. مانند : نصَرَ ، يَفْرحُ (مضارع)، اُكتُبْ (امر حاضر)


برخي از نشانه هاي فعل عبارتند از :
1 – داشتن ضمير «ت» مانند « نصَرْتَ ، نَصرْتُما ، نَصَرْتُمْ .
2 – داشتن ضمير تاء ساكن «تْ» مانند : نَصَرتْ ، ضرَبَتْ
3 – داشتن ضمير «ي» مانند : اُنْصُري ، تَنْصرينَ
4 – داشتن نون تأكيد خفيفه (نْ) يا ثقيله ( نّ)‌: مانند : يَنْصُرَنْ ( نون تأكيد خفيفه) ، يَنْصُرَنَّ : ( نون تأكيد ثقيله)
حرف :‌حرف آن است كه معني مستقلي ندارد و زمان هم ندارد مانند : في ، ب ِ ، الي و ....
اقسام اسم از نظر تعداد :
مثني : اسم مفرد با افزودن الف و نون (انِ) در حالت رفع و ياء نون (يْنِ) در حالت نصب و جرّ به مثني تبديل مي شود، مانند : جاءَ المعلمان (حالت رفع)
رَأيْتُ المعلّمَيْنِ ( حالت نصب) سلّمْتُ علي المعلّميْن‌ِ
مفعول به و منصوب (مجرور به حرف جر( حالت جر)


اقسام جمع : اسم هاي جمع به سه دسته تقسيم مي شوند :
الف) جمع مذكر سالم
ب) جمع مؤنث سالم
ج) جمع مكسر

جمع مذكر سالم : اسم مفرد در حالت رفع با واو و نون مفتوح (ونَ) و در حالت نصب و جربا ياء نون مفتوح (ينَ) جمع بسته مي شود، مانند :
جاءَ المعلَمونَ ( فاعل و مرفوع)
رأَيْتُ المعلّمينَ ( مفعول به و منصوب)
سلّمْتُ علي المعلّمينَ ( مجرور به حرف جر)


نكته ها :
1 – جمع مذكر سالم مخصوص اسم هاي علَم ( خاص) مذكر عاقل وصفات آنهاست :
مانند : محمود (اسم) ، عالم (صفت) ، عالم (صفت) كه جمع آنها مي شود :
محمدونَ و محمدينَ – عالمونَ و عالمينَ
2 – برخي از كلمات وجود دارند كه در مفرد آن ها شرط هاي جمع مذكر سالم وجود ندارد و به آن ها «ملحقات» جمع مذكر سالم مي گويند، مانند : عالمون ( چون مفردش در عالم عَلَم مذكر عاقل نيست) علّيونَ ( مفردش «علّي» علَم مذكر عاقل نيست). أولو(مفرد ندارد)، أرْضُونَ (جمع ارض كه مؤنث معنوي است)، أهلونَ (جمع أهل ، غير علَم است) ، بَنونَ (جمع اين غيرعَلَم است) عشرون تا تسعس كه اسم هاي عَلَم مذكر نيستند.

ب) جمع مؤنث سالم :
اين جمع با افزودن«ات» به آخر اسم مفرد ساخته مي شود، مانند : المعلّمات ، اطّلاعات ، حالت رفع اين اسم ها با ضمه و حالت نصب و جرشان با كسره مي باشد. مانند :
جاءَت المعلّماتُ ( فاعل و مرفوع)
رأيتُ المعلّماتِ (مفعول به و منصوب با اعراب فرعي «كسره»)
سلّمتُ علي المعلّماتِ (مجرور به حرف جر با كسره)


نكته : شرط مفرد جمع هاي مؤنث سالم آن است كه از اسم هاي عَلَم مؤنث باشند. مانند : مريم ، فاطمة ، يا اينكه داراي تاء تأنيث باشند. مانند : معلّمة ، تلميذة ، يا مصدري باشند كه بيش از سه حرف داشته باشند. مانند ‌: الامتحان ، التوجّه ، يا اينكه مفرد آن ها اسم غيرعربي باشند مانند: تليفون = تليفونات ( تلفزيون = تلفزيونات (ريال = ريالات / تومان = تومانات )


جمع مكسر :
براي اين جمع و ساخت آن قاعده ي خاصي وجود ندارد بلكه بر وزنهاي مختلفي مي‌ آيد، برخي از وزن هاي مهم جمع مكسر عبارتند از :
افعال ? انصار
فعال ? جبال
افْعلاء ? أعزّاء
فعلاء ? نُجَلاء كلماتي مانند ابيات، اصوات، اوقات، اموات ... جمع مكسرند، به جمع مؤنث سالم زيرا اگر «ت» آنها حذف شود، كلمه بي معني مي گردد.
انواع اسم از نظر جنس‌: اسم از نظر جنس يا مؤنث است يا مذكر.

اسم مؤنث سه نشانه دارد :
الف) تاء گرد (تأنيث) مانند : العاقلة ، المؤمنه
ب) الف مقصوره (ي – ا) مانند: بُشري ، موسي ، عصا
ج) الف ممدوده (اء) مانند : صحراء ، خضراء

اقسام اسم مؤنث :
اسم هاي مؤنث به دو دسته تقسيم مي شوند حقيقي و مجازي و هر كدام از آنها به مؤنث لفظي و معنوي تقسيم مي شوند.
مؤنث حقيقي : آن است كه برخي ماده انسان يا حيوان يا صفت آنها، دلالت مي كند مانند : نسبت ، امّ ، دجاجة ، مؤمنة
ب) مؤنث مجازي : بر غير انسان يا حيوان ماده دلالت مي كند و با آن ماننداسم مؤنث رفتار مي شود ( قواعد مؤنث حقيقي براي آن بكار مي رود)
مانند : دار (خانه) ، شمس ، مزرعه، ارض و ...
ج) مؤنث لفظي : آن است كه برجنس مذكر دلالت مي كند ولي نشانه ي مؤنث را دارد.
مانند: طلحه ،معاويه ، زكرياء
د) مؤنث معنوي:آن است كه بر جنس مؤنث دلالت مي كند و با آن مانند اسم مؤنث رفتار مي شود. ولي نشانه ي مؤنث ندارد، مانند :‌زينب ، مريم ، مُني و ...

نكته : اسم هاي مؤنث در حالت هاي زير «معنوي» هستند:
1 – اسم هاي علَم (خاص) مؤنث: مريم ، مُني، بتول و....
2 - اسم هاي مخصوص مؤنث :‌اُمّ ، بنت،اُخْت و .............
3 – اسم كشورها و شهرها :‌ايران ، عراق، مشهد، بغداد و ...
4 – اغلب رسم هاي اعضاي زوج بدن انسان :‌عين (چشم) ، يَد (دست)، كتف (دوش با شانه) ، رجْل (پا)، اُذن (گوش) و ...
5 – برخي از كلمات سماعي‌: ارض، شمس، داد، نار ، نفس، حرب، بئر، سماء ، جهنم، اصبع و .......

موارد وجوب تأنيث فعل :
1 – در موارد زير واجب است كه فعل به صورت مؤنث همراه فاعل بيايد.
2- وقتي فاعل مؤنث حقيقي باشد و بلافاصله بعد از فعل بيايد مثل : نَجَحَتِ التّلميذةُ
3 – وقتي فاعل ضميري باشد كه مرجع آن اسم مؤنث حقيقي باشد . مثل : التلميذة نَجَحَتْ (فاعل فعل ضمير مستتر «هي» است كه مرجع آن «الشّمس» مؤنث مجازي است)


درس الثاني:


قواعد درس دوم : جامد و مشتق
الجامد – المشتق
اسم جامد: اسمي است كه از كلمه ي ديگري گرفته نشده باشد.
مانند :‌القلم ، البيت

اسم مشتق : كلمه اي است كه از كلمه ي ديگري گرفته شده باشد. مانند : يذهبُ ،الاستخراج ، المعلم، و اسم مشتق در اصطلاح آن است كه داراي معناي وصفي بوده و ريشه ي فعلي داشته باشد. مانند : عالم، عليم.


اسم جامد :
الف)مصدري : تمام مصدرها، ثلاثي مزيد و مجرد ، رباعي مجرد و مزيد ، جامد مصدري اند و جامد مصدري يعني امكان ساختن اسم مشتق از آن وجود داشته باشد. مانند :‌علم (عالم) ، اجتهاد(مجتهد) ، نصر (ناصر)
ب) غيرمصدري : جامد غيرمصدري آن است كه امكان ساختن اسم مشتق از آن وجود ندارد، مانند :البيت ، الدّار ، القَلَم .


انواع اسم هاي مشتق :
1 – اسم فاعل : ناصر ، ضارب (ثلاثي مجرد) ، معلّم ، مجتهد( ثلاثي مزيد)
2 – اسم مفعول :منصور، مضروب (ثلاثي مجرد) ، مُرْسل ، مؤدّب ( ثلاثي مزيد)
3 – اسم مكان :مسْجد، مَعْبد، مشْهد
4 – اسم زمان : مغْرب، موْعد، مشرق
5 – صفت مشبهه :‌وزن هاي مختلفي دارد مانند : فَعَل (حَسَن) ، فعيل (كريم)، فَعلان (كسلان) ، فَعل (عذْب)
6– اسم مبالغه : وزن هاي مختلفي دارد. فعّال (جبّار) ، فعيل ( صدّيق) ، فَعِل (مظنِ)، فَعول (رؤف)
7 – اسم تفضيل : در مذكر بر وزن «أفْعل» اكبر و در مؤنث بر وزن «فُعْلي» (كبري) مي آيد.
8 – اسم آلت : برسه وزن مي آيد، مفْعل، مفْعلة ، مفْعال : مبْرد (سوهان) ، مكْنستة (جارو) ، مفتاح (كليد)

نكته ها :
1 . هر اسم فاعل يا مفعولي كه معناي آن بر ثبات و پايداري و دوام دلالت كند ف صفت مشبهه است مانند : «مالك يوم الدين» «المؤمِنُ ماهِرُ القلب و محمود العَمَل»

2 . صفت مشبهه اگر بر رنگ و عيب دلالت كند در مذكر بر وزن «اَفْعل» و در مؤنث بر وزن «فعلاء» نمي آيد مانند :
رنگ ? اَحْمَر(سرخ) أبيَض – بيْضاء (سفيد)
عيب ? اَعْرجْ ? عرْجاء (لنگ) أَعْوج – عوجاء (كج)

3 – شرط اسم تفضيل آن است كه از فعل ثلاثي مجرد معلومي باشد كه بر رنگ و عيب دلالت نكند . مانند :
اَعْلَمْ (داناتر)
أَفْضَل ( فاضل تر)
وقتي كه يكي از شرايط را نداشته باشد مصدر منصوب به آن به عنوان تمييز بعد از «شدّ» و «اكثر» و مانند آنها مي آيد.
مصدر منصوبي كه بعد از اسم هاي تفضيل بيايد ، معمولاً تمييز است مانند :
هُوَ اَشّدُّ اجتهاداً ? او مجتهدتر است
هذا اكثَر سَوادأ ? اين سياه تر است.
اَنْتَ اقلَّ مَرَضاً ? مريضي تو كمتر است.

 

درس الثالث :



قواعد درس 3، معرفه و نكره
اسم معرفه ( شناخته شده) است يا نكره (شناخته نشده)
اسم معرفه به شش دسته تقسيم مي شوند:
1. العِلم
2. الاشارة
3. الضمير
4. الموصول
5. المعرّف بأل
6. المعرّف بالاضافة ( مضاف)


نكته ها :
1 – اسم علَم انواعي دارد كه يكي از آنها «كُنيه» است و كنيه آن است كه همراه «أب» يا «أم» باشد. مانند : ابوالحسن (پدرنيكي) امّ البنين (مادر بچه ها) ، يكي ديگر از انواع اسم عَلَم «لقب» مي باشد كه از آن مدح (تعريف) يا ذم (سرزنش) ادراك مي شود،مانند : زين العابدين (مدح : زينت عبادت كنندگان) ، حمّالة الحَطَب (ذمّ : حمل كننده ي هيزم ، لقب همسر ابوجهل است)

2 – همچنين است ، اسم علم به «مفرد» و «مركب» تقسيم مي شود كه مركب اضافي ( مضاف و مضاف اليه) شايع تر ا ست، مانند :‌سعيد، احمد (مفرد) عبدالله ، عبدالشّمس (مركب اضافي)

3 – براي اشاره به «جمع غيرعاقل» از «هذه» يا «تلك» استفاده مي كنيم، مانند هذه اشجارٌ ، تلك بُيُوتٌ.

4 – اسم موصول نياز به «جمله ي جديد» دارد تا معنايش با آن كامل شود و در آن جمله «جمله ي صله» مي ناميم، مانند:كَتَبْتُ وظائفي الّتي أمَرَتْني المعلمة بها :
اسم موصول / جمله صله

5 – واجب است كه در جمله ي صله ضميري وجود داشته باشد كه آن ضمير از نظر جنس و عدد مطابق با موصول باشد. اين ضمير «عائد صله» بازگشت كننده به موصول) ناميده مي شود و اين ضمير يا ذكر مي شود يا محذوف است مانند :
هو الذي أرْسل رسُولَه بالهُدي : ضمير (به) عائد صله است كه از نظر جنس و عدد مطابق با موصول است.
اسم هاي علم (خاص) حتي اگر تنوين بگيرند معرفه هستند، مثل : حميدٌ – سعيدٌ و ...


درس الرابع:
العجوزُ الثائرةُُ « پيرزن ا نقلابي »


قواعد درس 4 :
معرب و مبني
:
كلمه از نظر تغيير حركت آخرش بر دو قسم است : معرب و مبني
معرب : معرب كلمه اي است كه حركت آخر آن با توجه به موقعيتش در جمله تغيير مي كند مانند :
جاءَ المعلّمُ ، (فاعل ومرفوع)
رأَيْتُ المعلّم ، (مفعول به و منصوب )
سَلّمْتُ علي المعلّم، (مجرور به حرف جر)

مبني : مبني كلمه اي است كه حركت آخر آن با ترجمه موقعيت در جمله تغيير نكند و ثابت باشد. مانند:
هذا كتابٌ ، ( مبتدا و محلا مرفوع)
اِشْتريْتُ هذه الكتابَ ،( مفعول به و محلاً منصوب)
صَعَبْتُ لهذا الكتاب عنواناً (مجرور به حرف جر محلاً)


انواع اعراب و بناء
:
انواع اعراب عبارتند از : رفع، نصب، جرّ و جزم
انواع حركات بناء عبارتند از : ضمه، فتحه، كسره، سكون


كلمات معرب و مبني :
1) تمام اسم ها معرف اند به جز تعداد اندكي از آن ها، مانند : ضماير، اسماء، اشاره (خبر مثني ها) ، موصولات ( جز مثني ها) ، شرط (جز «اي») رسماً، استفهام ، اعداد مركب از 11 تا 19

2) در ميان فعل ها، فعل مضارع و معرب است آن هم در حالتي كه داراي نون تأكيد و نون مؤنث (صيغه 6 و 12 نباشد) . مانند يَكْتُبّنَّ. (مبني است چون نون تأكيد دارد) ، يَكْتَبْنَ (مبني است چون نون مؤنث است) تكْتَُبْنَ (مبني است چون نون مؤنث دارد)


اسم هاي مقصور و منقوص و ممدود و صحيح الاَخر:
1 – اسم مقصور :‌اسم مقصور آن است كه آخرش به «الف» ختم مي شود .
مانند : فَتي ، عصا، ليلي و در آخر اين اسم ها هيچ يك از حركات اعراب ظاهر نمي شود، اسم مقصور در هر سه حالت رفع، نصب، جر اعرابش تقديري است مانند :

جاءَ الفتي (فاعل و تقديراً مرفوع)
رأيتُ الفتي ( مفعول به و تقديراً منصوب)
سلّمْتُ علي الفتي . تقديراً مجرور به حرف جرّ

2-اسم منقوص : اسمي است كه به ياء ما قبل «كسره» ختم مي شود مانند : قاضي ، راضي، ساعي، و در آخر اين اسم ها حركات در ضمه و كسره ظاهر نمي شوند اما حركت«ضمه» ظاهر مي شود. يعني : اعراب اسم منقوص در حالت هاي رفع و جر «تقديري» و در حالت نصب« ظاهري» است، مثل :
جاءَ القاضي .( فاعل و تقديراً مرفوع)
رأيتُ الفتي ( مفعول به تقديراً منصوب)
سلّمْتُ علي الفتي ( تقديراً مجرور به حرف جرّ)

3 – اسم ممدود : اسمي است كه آخر آن به الف و همزه (اء) ختم مي شود.
مانند : حمْراء، صحرا، هواء و ... اعراب اسم هاي ممدود با حركات ظاهري است مانند: هذه سلُّة حمْراء( لغت مجرور به اعراب فرعي فتحه)
هذه سُلّة حمراء ( لغت و مرفوع ظاهراً)
اشْتَريْتُ محْفَظَةِ حمراءَ ( لغت و منصوب ظاهراً)

4 – اسم صحيح الآخر: اسمي است كه تمام حركات فتحه و ضمه و كسره را مي پذيرد. اين علامت ها (فتحه، كسره، ضمه) در علامات اصلي اعراب مي باشند. مانند : الكتاب ، القَلم ، اگر اسمي منقوص ، مقصور و ممدود نباشد صحيح الآخر است.

كلمات ديگري كه نشان هايي به جز ضمه ، فتحه و كسره مي گيرند ، علامات فرعي اعراب ناميده مي شوند. مانند :
1- اسم مثني : در حالت رفع با «الف» در حالت نصب و جر با «ياء» مي آيد، مانند :
جاءَ المعلمانِِ ( فاعل و مرفوع با اعراب فرعي «الف»)
رأيْتُ المعلّمينِ ( مفعول به و منصوب) با اعراب فرعي«ياء»
سلّمْتُ علي المعلّمينِ . (مجرور به حرف جر) با اعراب فرعي «ياء»

2 – جمع مذكر سالم : در حالت رفع با «واو» و در حالت نصب و جر با «ياء» مي آيد مانند :
جاءَ المعلّمون / رأيتُ المعلمين / سلّمْتُ علي المعلّمين

3 – جمع مؤنث سالم : حالت نصب جمع مؤنث سالم با «كسره» است مانند :
رأيتُ المعلماتُ الفاضلاتِ . مفعول به و منصوب با اعراب فرعي كسره

4 – اسماء خمسه : اسماء خمسه در حالت رفع با «واو» و در حالت نصب با «الف» و در حالت جر با «ياء» مي آيند مثال :
جاءَ ابوذرٌ . (فاعل و مرفوع با اعراب فرعي «واو»)
رأيتُ اباذرٌ ( مفعول به و منصوب ) با اعراب فرعي «الف»)
سلّمْتُ علي ابي ذر (مجرور به حرف جر با اعراب فرعي «ياء)

5- اسم هاي غيرمنصرف : در حالت جر به جاي كسره «فتحه» مي گيرند، مانند : ما جليسُ بأفصل من الكتابِ . (مجرور با اعراب فرعي ) فتحه به جاي كسره
6 – فعل مضارع : فعل مضارع به همراه ضماير«الف» و «واو» و «ياء» در حالت رفع با نون اعراب مي آيد، مثل :
يكْتُبانِ ، يكتُبُونَ ، تكتُبين . فعل مضارع در حالت «نصب» و يا «جزم» با حذف نون اعراب مي آيد، مانند : لَنْ يَكْتُبا ، لَمْ يَكْتبوا


الدرس الخامس:



قواعد و دستور زبان درس 5 :
اعراب فعل مضارع : فعل مضارع معرب است مگر در دو حالت
:
1 – وقتي كه با نون مؤنث بيايد ، يعني ( صيغه 6و12)
2 – وقتي كه با نون تأكيد «ن - «نّ» بيايد) و اعراب فعل مضارع سه قسم است:
الف) رفيع
ب) نصب
ج) جزم
الف ) رفع مضارع : فعل مضارع مرفوع است زماني كه با حروف ناصبه ( أنْ ، لَنْ ، كي ، اذَن، حتّي ، لام تعليل و ...) و حروف جازمه (لام امر، لاي نهي ، لَمْ ، لمّا) و ادوات شرط ( إنْ ، ما ، مَنْ، متَي و ...) همراه نباشد. مثل : يكتُب (مرفوع با ضمه) ، يَدْرُسانِ ( مرفوع با ثبات نون اعراب) ، تَعْلمينَ (مرفوع با ثبوت نون اعراب) ، يذهبونَ (مرفوع با ثبوت نون اعراب)

ب)نصب مضارع: فعل مضارع با (فتحه )منصوب ميشود و در افعال خمسه (مثني ها ، جمع مذكر غايب و مخاطب ، مفرد مؤنث ، يعني صيغه هاي 2و3و5 و 8و 9 و 10 و 11)با حذف نون اعراب ، منصوب مي شود ، اگر يكي از حروف ناصبه قبل از آن بيايد ، مثال :
أن : أُحُبُّ أنْ ادْرُسَ (منصوب با فتحه)
لَنْ : لن تبْلُغُوا المجد الاّ بالتّعبِ( منصوب با حذف نون اعراب)
كي : اجْتهدي أيّتها الطالبةُ كي تبْلُغي هدَفكَ . (منصوب با حذف نون اعراب)
لام التعليل : احترمُ والديّ لأنال رضا الله . (منصوب با فتحه)
حتبي : سأصْعَدُ الجبلُ حتّي ابْلُغَ القّمةُ . (منصوب با فتحه)
فاء سببية : آن است كه بعد از فعل نفي، طلب (امر يا نهي) و يا بعد از «ليْتَ يا لعلّ » مي آيد) يا ليْتني كُنْتُ مَعهُم فأفوزَ فوزاً عظيماً . (منصوب با فتحه)

نكته : حرف «أنْ» از حروف مصدري است و اين حرف با فعل بعد از خود به مصدر تأويل مي شود و مصدر مؤوّل ناميده مي شود.
مانند: اُحبُّ أنْ أدْرُسَ = اُحبُّ الدّراسةُ ، اُريدُ انّ أكْتُبَ = أُريدُ الكتابة .

ج) جزم مضارع : فعل مضارع مجزوم مي شود در صورتي كه يكي از حروف جازمه بر سر آن بيابد و حروف جاز مد بر دو قسم اند، يك قسم فقط يك فعل را جزم مي دهند. و عبارتند از : لمْ و لمّا ، لام امر، لاي نهي
متمم ديگر از حروف جازمه دو فعل را جزم مي دهند كه فعل اول «فعل شرط» و فعل دوم «جواب شرط» ناميده مي شود و اين ادوات شرط جازمه عبارتند از : «انْ ، مَنْ ، ما، متي ، مَهْما ، اينمار....
توجه : «انْ» حرف شرط است ولي بقيه اسم شرط هستند و در جمله نقش مي پذيرند.


نكته ها :
1. فعل مضارع همچنين بعد از افعال طلب مانند امر و نهي نيز مجزوم مي شود،‌مانند:
اُذكُروني
فعل امر
اَذْكُرْكُمْ
مضارع مجزوم
باكر
فعل امر
تَسْعَدْ
مضارع


لا تقرب
فعل نهي
النار تسلِمْ
مضارع مجزوم
لا تذهب
فعل نهي
الي البئر تسْقُطْ
مضارع مجزوم

2 – اگر جواب شرط جمله ي اسميه يا جمله فعليه با فعل طلبي (امر – نهي) باشد، در اين صورت همراه با «فاء» ذكر مي شود، مثل :
مَنْ ساتَرَ عيْبَك فهو عدوّك (جواب شرط جمله ي اسميه «فهُوَ عدوّكَ » محلاً مجزوم)
انْ تدْخُلْ بيتَكَ فسلّمْ علي أهْلّكَ . (جواب شرط جمله ي فعليه ي «فسلّمْ» محلاً مجزوم)

3 – فعل مضارع با حركات سكون (-ْ) مجزوم مي شود و در برخي از صيغه ها به جاي سكون با حذف نون اعراب مجزوم مي شود (به جز دو صيغه ي جمع مؤنث كه عراب آن ها محلي است) و گاهي هم با حذف حرف عله مجزوم مي شود( زماني كه فعل ناقص باشد)
مثال : يهْدي?(مجزوم به «لَمْ» ) لَمْ يَهْدِ
تَتْلو ? (مجزوم بالاي نهي ) لا تَتْلُ



الدرس السادس :

جمله اسميه و جمله فعليه
قواعد درس 6
الف)‌جمله ي اسميه : جمله ي اسميه آن است كه از مبتدا و خبر تشكيل شده باشد مانند:
الكتابُ / صديقٌ
مبتدا و مرفوع / خبر و مرفوع
اصل آن است كه مبتدا معرف و مقدم و خبر نكره و مؤخّر باشد.
چه وقت خبر بر مبتدا مقدم مي شود؟ در دو مورد تقديم خبر بر مبتدا واجب است .




1.زماني كه خبر شبه جمله (ظرف يا جارومجرور) و مبتدا نكره باشد.مانند:


في الصّف / مصباحٌ
جارومجرور ، خبر مقدم محلاَ مرفوع / مبتدا ي مؤخر و مرفوع نكره





2. هر گاه خبر «اسم استفهام» باشد بر مبتدا مقدم مي شود، مثال :
أيْنَ الكتاب ؟ كيْف حالكَ
أينَ : خبر مقدم محلاً مرفوع
الكتاب: مبتداي مؤخر و مرفوع
كيْف:خبر مقدم محلاً مرفوع
حالك : مبتداي مؤخر و مرفوع
كَ : مضاف اليه و محلاً مجرور

انواع خبر : خبر بر سه نوع است:
1) مفرد : خبري است كه جمله يا شبه جمله نباشد، مثل : الطّالباتُ مجتهداتٌ
الطّالباتُ : مبتدا و مرفوع
مجتهداتٌ : خبر مفرد و مرفوع
2) جمله : خبري كه جمله ي اسميه يا فعليه باشد.مثل: الطّالباتُ يجتهدن في دروسهنّ.
الطّالباتُ : مبتدا و مرفوع
يجتهدن في دروسهنّ : جمله فعليه محلاً مرفوع
3) شبه جمله : الطّالباتُ في المكتبة
الطالباتُ : مبتدا و مرفوع
في المكتبة : خبر جار و مجرور محلاً مرفوع

نكته : هنگامي كه خبر مفرد «مشتق» (اسم فاعل يا مفعول، اسم تفضيل و صفت مشبهه) باشد با مبتدا از لحاظ نوع «عدد» غالباً مطابقت مي كند.
مانند : العلمُ مفيدًٌ . المؤمنان اصحانِ . المؤمناتُ ناصحاتٌ.
هنگامي كه خبر جامد باشد نيازي به اين مطابقت نيست. مانند :
الصّمتُ زينةٌ . العلماءُ ميراجُ الامّة.

ضمير فصل :
ضمير فصل يا «عماد» همان ضمير منفصل مرفوع است كه غالباً در ميان مبتدا و خبر معرفه آورده مي شود تا خبر از تابع( صفت و يا ...) تشخيص داده شود. مثال:
النبّي هم المفلحون، الله هوالغنيّ الحميد.

نكته : ضمير «فصل» از جهت عدد و جنس با مبتدا مطابق است و معني جمله را تأكيد مي كند و آن را مي توانيم به (تنها يا فقط) معني كنيم و اين ضمير از نظر نحوي محلي از اعراب را ندارد .
ب) جمله فعليه : جمله ي فعليه آن است كه از فعل و فاعل تشكيل شده باشد. مثل :
جاءَ التلميذُ . جاءَت التلميذةُ
جاءَ : فعل
التلميذ: فاعل و مرفوع
جاءَت : فعل
التلميذة : فاعل و مرفوع

انواع فاعل : فاعل سه نوع است:
1) اسم ظاهر : كتَبَ التّلميذُ
2) كتَبْتُ الدّرس
3) ضمير مستتر : التّلميذُ كَتَبَ

نكته : گاهي فاعل به صورت «مصدر مؤوّل» مي آيد، يَحْسُنُ أنْ تجْتهد مصدر مؤولش مي شود يحْسُنُ اجتهادُك. تلاش نو تحسين مي شود.
عامل فاعل چه چيز است؟ عامل فاعل :
1)فعل است ،مانند :جاء التلميذ ، يا مصدر است. 2) اسم فاعل يا صفت مشبه است، مانند : الطّالبُ مستترٌ قلْبُهُ بنورالله ك الكريمُ حسنةٌ اخلاقُه .



الدّرسُ السابع :



قواعد درس هفتم : نواسخ
نواسخ : نواسخ جمع «ناسخه» به معناي باطل كننده است و در اصطلاح به مجموعه اي عواملي گفته مي شود كه بر سر جمله ي اسمّيه مي آيند و حكم قبلي مبتداو خبر را (مبتدا و خبر هر دو مرفوعند) نسخ و باطل مي كند.
نواسخ : كان و اخواتها – كاد و اخواتُها – انّ و اخواتُها - لا النّافية للْجنس

الف) كان و اخوات آن :
«كان» فعلي است از افعال ناقصه كه بر سر مبتدا و خبر مي آيد، مبتدا را مرفوع كرده و اسم خود مي گرداند (اسم كان) خبر را منصوب كرده و خبر خود (خبر كان) مي گرداند مثل :

كان اللهُ عليماً
كان : از افعال ناقصه
الله : اسم كان
عليماً : خبر كان
يكونُ الشهداءُ احياء .
يكون : از افعال ناقصه
الشهدا : اسم كان و مرفوع
احياء : خبر كان و منصوب

مهمترين افعالي كه عمل آنها مانند «كان» مي باشد عبارتند از :
أصْبح ( صبح كرد) ، اضحي ( ظهر كرد)، ظلّ ( در تمام روز بود) ، صار (شد)، ليْس ( نيست) ، مادام (هميشه بود) مازال َ ( هميشه بود) و ......مثال ما زالَ المؤمنُ محترماً.

ب) كادَ و اخوات آن : فعلي است از «افعال مقاربة» كه بر سر مبتدا و خبر مي آيد همانند فعل «كان» عمل مي كند (مبتدا را مرفوع و خبر را منصوب مي كند) مثال :

كاد الجهلُ يَضْمَحّلُ: كاد : از افعال مقاربة
الجهلُ : اسم كادو مرفوع
يضمحل : خبر كاد – فعل مضارع محلا منصوب
نكته : چون خبر «كادَ» و نظاير آن هميشه فعل مضارع است ، پس اعراب آنها محلي و منصوب است.




مهم ترين افعالي كه عمل آنها همانند «كاد» مي باشد عبارتند از :


عسي (اميدوار است) ، اَخَذَ (شروع كرد) ، جَعَل (شروع كرد)
توجه : فعل «كاد» بر نزديكي وقوع خبر و فعل «عسي» به اميدوار بودن در وقوع يك خبر و در وفعل «أخَذَ و جَعَلَ» بر شروع وقوع خبر دلالت مي كند.

مثال : عسي الظُلْمُ ان يزُولَ :
عسيَ : از افعال مقاربة
الظُلمُ : اسم مثني و مرفوع
ان خبر علي – فعل مضارع و محلا منصوب


نكته ي 2 : ‌شرط آن است كه «كاد» اخواتش «فعل مضارع» باشد.
نكته 3 : اين افعال (افعال مقاربة) جامدند و فعل مضارع از آنها ساخته نمي شود به غير از فعل «كاد» كه مضارعش استعمال شده است مانند :

يكادُ البرقُ يخطِفُ ابصارَهُم
يكادُ : از افعال مقاربه
برق : اسم كادو مرفوع
يخطف : خبر كاد – فعل مضارع و محلاً منصوب

ج) انّ و اخوات آن :‌حرف مشبهة بالفعل عبارتند از :
انّ (همانا ، به درستي كه )
أنّ (كه)
(كأنّ (مثل اين كه ) ،
ليْتَ (اي كاش)
لكنّ (ولي)
لعلّ (شايد)
اين حروف بر سر مبتدا و خبر مي آيند و مبتدا را منصوب كرده و اسم خود مي گردانند و خبر را مرفوع كرده و خبر خود مي گردانند مثال :

انّ العفو شيمةُ الفتيان
ان : از حروف مشبهة بالفعل
العفو : اسم انّ و منصوب
شيمة : خبر انّ و مرفوع
نكته ي 1 : اگر خبر «انّ» و اخوات ، آن «ظرف يا جار و مجرور» باشند و اسم آنها نكره باشد، لازم است كه خبر بر اسم خود مقدم شود، مثل :

انّ في الصّف تلميذاً
انّ : از حروف مشبهة بالفعل
في الصفّ : جار و مجرور خبر مقدم انّ محلاً مرفوع
تلميذاً : اسم مؤخران و منصوب
نكته ي 2: هر گاه «ماي حرفي» (ماي كافّه) به آخر حروف مشبهة بالفعل متصل شود اين حروف را از عمل باز مي دارد و به خاطر آن «ماي كافّه» (بازدارنده) ناميده مي شود، مثال:

انّما المجتهدُ ناجحٌ
انما : ماي كافه
المجتهد : مبتدا و مرفوع
ناجح : خبر و مرفوع
نكته ي 3 : «انّما و اَنّما» از ادات حصر بوده و معناي «فقط» مي دهند و چيزي را در چيزي را در چيز ديگر يا كسي محصور مي كنند.
نكات قابل ذكر : در موارد زير واجب است كه همزه ي حرف اول «انّ» مكسور باشد.
1. هر گاه در آغاز جمله قرار گيرد ، مثل :‌انّك لا تجني من الشّوك الغبب»
2. بعد از فعل «قال» و مشتقات آن : مثل : قال انّه مُتخلّقٌ بالفضائل الاخلاقية

د – لاي نفي جنس :‌لاي نفي جنس عملش همانند «انّ» است، يعني اسم را منصوب و خبر را مرفوع مي كند. مانند :
لا ربْح مع الظّلم
لا : لاي نفي جنس
مع : اسم لا – مبني بر فتح و محلاً منصوب
الظلم : خبر لا مضاف اليه و محلا مرفوع
نكته ي 1 : لاي نفي جنس اسم و خبرش هر دو بايد نكره باشند، بنابراين نمي گوئيم :
لا الكبرَ في المؤمن (چون «كبر» و «مومن» هر دو معرفه به«ال» هستند.
نكته ي 2 : خبر لاي نفس جنس بر اسمش مقدم نمي شود بنابراين نمي گوئيم :
لا في الصفّ تلميذَ ، بلكه مي گوئيم ، لا تلميذً الصّف .


الدرس الثامن :‌


قواعد درس 8 : مفعول ها
1. مفعول به : مفعول به اسمي منصوب است و عامل آن معمولاً فعل است مانند :
تَمْسَحُ الطالبةُ السّبّورةَ .
تمسحُ : فعل
الطالبة : فاعل
السّبّورة‌: مفعول به


گاهي عامل مفعول به «اسم مشتق» مي باشد مثل :
اُحبُّ الذاكرين الله .
احبُّ = فعل
الذاكرين = اسم مشتق (اسم فاعل)
الله = مفعول به

گاهي عامل مفعول به «مصدر » مي باشد مثل :
اكْرمهُمْ تقتِلِهِمُ الانبياء بغير حقٌ.
تقلبهم : مصدر
الانبياء : مفعول به

در موارد زير عامل مفعول به حذف شده است.
الف) تخدير : (برخورد داشتن) و آن برحذر داشتن شنونده از امري ناپسند است تا از آن دوري كند به سه صورت مي آيد. مثل :

«ايّاك و الكذبَ »
اياك = مفعول به براي فعل محذوف «اُحذرُ»
والكذبَ = معطوف

«نفْسُكَ و الكذْبَ»
نفسُكَ : مفعول به براي فعل محذوف «اُحذرُ»
و الكِذْبَ : معطوف

«الكَذبَ الكذْبَ»
الكِذبَ : مفعول به براي فعل محذوف «اُحذّرك»
الكَذبَ : تأكيد و منصوب به تبعيت

ب) اغداء : (تشويق و تحريك كردن) و آن تشويق و تحريك كردن شنونده ي براي انجام كار پسنديده است تا آنرا انجام دهد و به سه صورت مي آيد مثل :
ألْكرم : مفعول به براي فعل محذوب «الزّم»

الاجتهاد الاجتهاد :
الاجتهاد : مفعول به براي فعل محذوف «الزم»
الاجتهادَ:تأكيد و منصوب به تبعيت

الصدق و كرمَ الخُلق :
الصدقَ : مفعول به براي فعل محذوب «الزّم»
كرم : معطوب به «الصّدق»
الخلق : مضاف اليه


2 – مفعول مطلق
مفعول مطلق مصدري منصوب است معمولاً از جنس همان فعل جمله كه براي « تأكيد معناي آن» و يا براي «بيان نوع» و يا براي بيان عدد فعل بكار مي رود، بنابراين مفعول مطلق بر سه نوع است:
1) تأكيدي
2) بياني (نوعي)
3) عددي

مثال :
1) سعي يطلبَ آمالِه سعياً :
فعل مفعول مطلق تأكيدي

2) صبرَتْ صبراً جميلاً
صبرت : فعل
صبراً : مفعول مطلق نوعي
جميلا : صفت
توجه : اگر مفعول مطلقي صفت يا مضاف اليه داشته باشد. «نوعي» است.

دقَّ البابَ دقّتيْنِ
دقّ : فعل
البابَ : مفعول مطلق عددي

نكته :
1) گاهي مفعول مطلق منصوب بدون فعل (عامل) مي آيد مثل :
* صبراً علي الاذي في المجد (در اصل اصْبر صبراً ..)
* اجتهاداً لا تكاسلأ ( در اصل اجْتَهْد اجتهاداً ....)
* حمْداً لله (اَحْمَدهُ حمداً الله) ،
* شكراً ( أشْكركَ ، شكراً ....)

2 ) گاهي صفت مفعول مطلق جانشين مفعول مطلق مي شود مثل :
اجْتهَدَْتُ كثيراً . ( در اصل : اجْتهدْتُ اجتهاداً كثيراً )
مفعول مطلق (در اصل صفت)مفعول مطلق صفت


كلمات زير معمولاً مفعول مطلق هستند :
سمعاً ، طاعةً ، حمداً ، شكراً ، سبحان الله، اسفاً ، ايضاً، جدّاً عفواً ، حقاً و ...

3) مفعول له : مفعول له مصدري قلبي است كه علت وقوع فعل را بيان مي كند و منصوب است، اِجْتهدْتُ رغْبَةَ في العلم .

مفعول له و منصوب (مصدرقلبي)
اگر مفعول له اين دو شرط (مصدر قلبي بودن – علت وقوع فعل را بيان كردن) را از دست بدهد واجب است كه مصدر با حرف جر مجرور شود معني علت بدهد،
مثل : جئتُ للكتابة
علت را بيان مي كند (مفعول له)

4 ) مفعول فيه (ظرف) : مفعول فيه ( ظرف هم ناميده مي شود) اسمي است كه بر زمان يا مكان وقوع فعل دلالت مي كند و با تقدير «في» منصوب مي شود مثال :
صلّتُ يوم الجمعة (در اصل ) صلّيْتُ في يومِ الجمعة


مفعول فيه بر دو قسم است : ظرف زمان و ظرف مكان
ظرف زمان آن است كه بر زمان وقوع كار دلالت مي كند مثل : ليل، يوم، سنة ، لحظه (معادل قيد زمان فارسي ) و ظرف مكان بر مكان وقوع فعل دلالت مي كند .
مثل : خلّف ، أمام ، تحْت، بينَ ، عند، قبل، بعد فوق (معادل قيد مكان فارسي) نكته : همان طور كه خوانديم ظرف مكان از فعل بر وزن «مفعل» با مفعِل» ساخته مي شود.
مثل : الْمنزِل ، المأوي، المسْجد ، الْمعْبَد ........
اين كلمات به خاطر ظرف بودن منصوب نمي شوند مگر هنگامي كه ظرف (مفعول فيه) شوند.
براي فعلي كه از آن فعل مشتق شده اند . مثال:
جَلَسْتُ في الصّف ، صلّيتُ في المسجدِ .
في الصف : جار و مجرور
في المسجدِ : مجرور به حرف جر



الدرس التاسع

قواعد درس 9 – حال و تمييز
الف)‌حال : اسم منصوبي است كه چگونگي فاعل يا مفعول را هنگام وقوع فعل بيان مي كند، مثال : رايتُ الطالبةَ مجتهدةٌ
حال مفرد – مشتق و منصوب
توجه : به فاعل و مفعول در اين حالت صابح حال (ذوالحال) گفته مي شود.
انواع حال : حال بر دو قسم است :
1) مفرد
2) جمله (اسميه يا فعليه )
1. مفرد : رجعَ الوالد من عمله تعباً . حال مفرد و منصوب
2. جمله : اسميه و فعليه
اسميه : خَرَجَ الطُلاّبّ من الصّفّ و هُمْ فرحون
جمله ي حاليه ، محلاً‌منصوب
فعليه : خرَجَ الطّلابُّ يَفْرحونَ
جمله حاليه، محلاً منصوب

نكته ي 1 : شرط در جمله ي حاليه آن است كه با صاحب حال يا از طريق «ضمير» و يا با «واو حاليه» مرتبط مي باشد مثل :
* شاهدتُ أخي بلعب بالكُرةِ . برادرم را در حالي كه با توپ بازي مي كرد، ديدم.
جمله ي فعليه حاليه كه با ضمير مستتر«هو» با صاحب حال ارتباط دارد.
* جاء الطالب محْفظته بيدهِ : دانش آموز در حالي كه كيفش در دستش بود، آمد.
جمله اسميه ي حاليه كه با ضمير «ه» با صاحب حال ارتباط دارد.
* هَجَمْنا علي الغدوّ و لمْ يَطْلع الفجر : به دشمن هجوم برديم در حالي كه صبح نشده بود
جمله فعليه حاليه كه با واو حاليه با صاحب حال ارتباط دارد
* خرَجَ الطّلاّبٌ من المدرسة و الكُتُبُ بايديهم : دانش آموزان در حالي كه كتاب كتاب هايشان در دستشان بود از مدرسه خارج شدند.
جمله اسميه حاليه كه با واو حاليه و ضمير با صاحب حال ارتباط دارد.

نكته ي 2 : حال در عربي معادل با قيد حالت در فارسي است. همان طور كه در ترجمه ي جمله هاي قبل مشاهده مي كنيد.

ب) تمييز : تمييز اسم منصوبي است كه ابهام را از جمله ي ماقبل خود از نسبتي كه به آن داده ايم، برمي دارد مثل :
طابَ التّلميذُ نقسا
تميز نسبت
( در اين جمله پاكيزگي را به دانش آموز نسبت داده ايم، اما براي رفع ابهام كلمه ي «نفس» آورده مي شود و مي گوئيم :نفس و وجود دانش آموز پاك شد.)
اين تمييز « تميز نسبت» ناميده مي شود و تمييز ديگري هم وجود دارد كه ابهام را از اسم قبل از خود برمي دارد و تمييز مفرد ناميده مي شود.


تمييز مفرد بعد از اين كلمات مي آيد:
1 – اسم وزن : اشتريتُ كيلوين تفّاحاً .
وزن / تمييز مفرد

2 – اسم مقدار : شربتُ كوباً شاياً .
مقدار / تمييز مفرد

3- اسم مساحت : اشتريتُ متراً قماشاً .
مساحت / تمييز مفرد

4- اسم عدد : اشتريتُ أحدَ عشرَ كتاباً .
عدد /تمييز مفرد

نكته ي 2 : تمييز وزن، مقدار و مساحت مي تواند به صورت مجرور با حرف جر بيايد مثال :
1) اشتريتُ كيلويْن من التُّفاح . تمييز
2)شربتُ كوبأ من الشّاي . تمييز
3) اشتريتُ متراً من القُماش . تمييز


كَمْ و تمييز آن :
«كَمْ» بر دو قسم است . استفهامي ( پرسشي) – خبري
«كمْ استفهامي» كم استفهامي آن است كه از آن براي معلوم و معين كردن عدد مبهمي استفاده مي شود و تميز آن مفرد و منصوب است.
مثل : كمْ تلميذاً في الصّفّ؟
تمييز مفرد و منصوب
«كمْ خبري اين«كَمْ» معني كثرت و فراواني مي دهد در مورد بسياري تعداد يك چيز كه كميت و عدد آن نامشخص است، خبر مي دهد و تمييز آن «مفرد و مجرور » است.
كمْ مجتهدٍ (تمييز، مفرد و مجرور) رأيتُ . (چه بسيار تلاشگري را ديدم ) (نامشخص است) و گاهي تمييز «كَمْ خبري» با حرف جرّ مجرور مي شود ، مانند :

كمْ مِن مجتهدٍ رأيْتٌ . كمْ مِنْ كتابِ اشْتريتُ .
تمييز و مجرور با«مِنْ» تمييز و مجرور با «مِن»

كايّن و تمييز آن :‌ «كايّن» از نظر «معني» مثل كَمْ خبري است و تمييز آن «مفرد و مجرور با حرف جرّ» است ، مثل :
كأيّن من كُتُبِ قرأتُ :
تمييز و مجرور با «مِنْ»

نكته ي 3 :تمييز نسبت در اصل «مبتدا» ، «فاعل» يا «مفعول» بوده است.

1) هر گاه تمييز در يك جمله ي اسميه بكار رود، در اصل مبتدا بوده است. مثل :
المؤمنُ اكثُر صبراً ---> ( تمييز در اصل مبتدا ) صبرُ المؤمنُ أكثُر.
2)هرگاه فعل جمله لازم باشد ( يا اسم قبل از تمييز، مرفوع باشد) تمييز در اصل فاعل است. مثل :
حسن الطالب خلقا---> (تميز در اصل فاعل) حسن خلق الطالب.
3) هر گاه فعل جمله متعدي باشد (يا اسم قبل از تمييز منصوب باشد) تمييز در اصل «مفعول» است. مثل :
فجّر اللهُ الارضَ عُيوناً ---> (تميز در اصل مفعول)فجّراللهُ عيونَ الارِض (مفعول به)


الدرس العاشر

قواعد درس 10 :
مُستثني – منادا

الف) مستثني : مستثني آن است كه حكم ما بعد ادات استثناء را از حكم ماقبل آن خارج كند.مثال :
جاء التّلاميذُ الا واحداً منْهُم
آن چه از حكم كلي خارج شده (بد از ادات استثنا) «مستثني» نام دارد و آن چه قبل از ادات استثناء مي آيد« مستثني منةن ناميده مي شود به مثال زير دقت كنيد.

جاء التلاميذ الا واحداً منهم
مستثني منه ادات استثنا مستثني و منصوب
اركان استثنا عبارتند از :
1) مستثني منه
2) ادات استثناء
3) مستثني




انواع مستثني :

مستثني بر سه قسم است .
1. متصل
2. منقطع
3. مفرّغ




1 – متصل:
مستثني از جنس مستثني منه است. مثل :
جاءَ الضيوفُ الاّ اخاك .
مستثني منه / مستثني و منصوب


2 – منقطع :
مستثني از جنس مستثني منه نيست . مثل :
حضرتُ اخواتُك الاّ اخاك .
مستثني منه / مستثني و منصوب

نكته : به مستثناي متصل و منقطع، مستثناي «تام» هم مي گويند، چون مستثني منه در آنها ذكر مي شود و هر دوي آن ها اعراب «مستثني » منصوب است.

3 – مفرّغ : در مستثناي مفرّغ مستثني منه در جمله ذكر نمي شود و مستثني مطابق با نقشي كه در جمله پيدا مي كند با فرض نبودن الاّ اعراب مي گيرد. مثل :

لا يَنْجَحُ الا المجتهدُ (لان يَنْجَحُ مشخصٌ الاّ المجتهد)
(مستثناي مفرّغ و مرفوع بدون «الاّ» فاعل براي «لا يَنْجَحُ»)
نكته : استثناي مفرّغ معمولاً با ادات نفي يا استفهام همراه است. همان طور كه در جمله قبل مشاهده مي شود.




حكم مستثني به «غير»
حكم كلمه ي مستثني شده با «غير» به دليل مضاف اليه بودن مجرور است (كلمه ي بعد از غيرمضاف اليه و مجرور است) اما اعراب خود كلمه ي «غير» همانند اعراب اسمي است كه بعد از «الاّ» مي آيد مثل :

* نَجَحَ الطّلبُ الاّ الكسلانَ :
(مستثناي متصل و منصوب)

* نَجَحَ‌ الطُّلابُ غير الكسلانِ :
(اعراب «غير» مانند اعراب «الكسلانَ» است كه در جمله بالا بعد از «الاّ» آمده و منصوب است)
غير : مستثني و منصوب
الكسلانِ : مضاف اليه مجرور

* ما نجَحَ الاّ المجتهدُ
مستثناي مفرّغ و مرفوع چون جمله بدون بودن الاّ نياز به فاعل دارد و فاعل مرفوع است

* ما نَجَحَ غيرُ المجتهد
(اعراب «غيرُ» مانند اعراب «المجتهدُ» است كه در جمله ي بالا بعد از «الاّ» آمده و مرفوع است)
المجتهدِ : مضاف اليه و مجرور مسثناي مفرغ و مرفوع با اعراب فاعل


منادا :
ب) منادا : منادا اسمي است كه بعد از يكي از حروف ندا ( يا، ايا، ايّ، الهمزة) مي آيد.
مثل : يا / تلميذُ !
حرف ندا منادا


انواع منادا :
1 – مناداي مضاف : مناداي مضاف ممنصوب است ، مثل :
يا طُلابَ المدرسةِ . / يا عبدالله !
مناداي مضاف و منصوب /مناداي مضاف و منصوب

2 – مناداي مفرد : منادا ممكن است مفرد باشد (مضاف نباشد) و در اين حالت غالباً «مبني بر ضمّ» است . مثل :
يا تلميذاتُ ، يا اللهُ
تلميذاتُ : مناداي مفرد، مبني برضم ،محلاً منصوب
يا الله : مناداي مفرد ، مبني بر ضم ، محلاً منصوب

نكته ي 1: گاهي ضمير ياء متكلم در منادا حذف مي شود و حركت كسره ي ما قبل «ياء» باقي مي ماند در اين صورت اعراب نماوي «تقديري» است.
مثال : يا عبادِ فاتّقونِ ---> (در اصل )يا عبادي فاتّقوني
مناداي مضاف، تقديراً منصوب

يا ربّ اغْفرلي --->(در اصل) يا ربّي اغْفرلي
مناداي مضاف تقديراً منصوب

نكته ي 2 : هر گاه منادا داراي «ال» باشد، قبل از كلمه ي «ايّها» (براي مذكر) و «ايّتها» (براي مؤنث) آورده مي شود مثال :

يا ايّها الرّجل .... (مذكر)
يا ايّتها الفاضلة (مؤنث)


الدرس الحادي عشر :



قواعد درس 11 : فعل مضاعف و مهموز

1) فعل مضاعف : فعل مضاعف فعلي است كه در ريشه اش (اولين صيغه ي ماضي ثلاثي مجرد) دو حرف هم جنس وجود داشته باشد. مثل : مدّ ، زَلْزَل

الف ) قاعده ي ادغام فعل مضاعف در ماضي : در فعل ماضي‌، صيغه هايي كه «ت» فاعل «نا» يا «نون جمع مؤنث» دارند، ادغام صورت نمي گيرد و هنگامي كه فعل ماضي با «الف مثني» و «واو جماعت» بيايد ادغام صورت مي گيرد. (يعني دو حرف هم جنس با اهم ادغام مي شوند)

نتيجه : ماضي در پنج صيغه اول ادغام صورت مي گيرد و از صيغه ششم به بعد ادغام صورت نمي گيرد.
ب) قاعده ي ادغام فعل مضاعف در مضارع و امر حاضر : «فعل مضارع» و «امر» تنها در صيغه هايي كه «نون جمع مؤنث» دارند، ادغام صورت نمي گيرد.
* فعل مضارع و امر هنگام كه با «الف مثني» و «واو جماعت» و «ياء مخاطبه» بيايند، ادغام صورت مي گيرد.
دقت : در صيغه هاي مفرد افعال مجزوم و امر هم ادغام كردن جايز است و هم ادغام نكردن.

2)فعل مهموز : فعل مهموز فعلي است كه در ريشه اش (اولين صيغه ي ماضي ثلاثي مجرد) همزه باشد. مانند :
أمِنَ (مهموز القاء : حرف اولش همزه است)
سَأَلَ (مهموز العين : حرف وسطش همزه است)
قرأَ (مهموز اللاّم :‌حرف آخرش همزه است)
در صرف فعل هاي «مهموز» هيچ تغييري رخ نمي دهد مگر در برخي از صيغه ها، و فرقي بين صرف فعل هاي مهموز و سالم وجود ندارد مثل :

أَمَرَ (للمضارع، متكلم وحده) ---> أاْمُرُ---> آمُرُ
أمَر ---> أُاْمُرْ ---> أُومُرْ
و در برخي از اوزان ثلاثي مزيد تغييراتي رخ مي دهد مانند نمونه هاي زير:
أمِنَ ---> (باب افعال) أأْمَنَ ---> آمَنَ
أَأمَنَ ---> (المجهول) أُاْمُنَ ---> ? أومِنَ
أَأْمَنَ ---> ?(المضارع) يُؤمِنُ ---> ? (المصدر) اِئمان ---> ايمان

هر گاه دو همزه كنار هم قرار بگيرند و اولي متحرك و دومي ساكن باشد، سه حالت پيش مي آيد.
1 – هر گاه همزه ي اول مفتوح باشد و همزه ي دوم ساكن باشد. همزه ي ساكن به (الف) تبديل مي شود. أَاْ ?---> آ
2 – اگر همزه ي اول مضموم باشد و همزه ي دوم ساكن باشد، همزه ي ساكن به (واو) تبديل مي شود. أُاْ ?---> أُو
3 – اگر همزه ي اول مكسور باشد و همزه دوم ساكن باشد، همزه ي ساكن به (ياء) تبديل مي شود. إأْ ---> ايَي


قواعد چگونگي نوشتن همزه :

1 – همزه ي ساكن در وسط كلمه بر روي كرسي مناسب با حركت ماقبل خود نوشته مي شود مثل :
مأْوي (كرسي همزه «الف» است زيرا حركت ماقبلِ «الف» فتحه است)
مؤمن (كرسي همزه «واو» است زيرا حركت ما قبل «واو» ضمه است)
جئت (كرسي همزه «ياء» است زيرا حركت ما قبل آن كسره است)

2 – همزه متطرّفه (همزه اي كه در آخر كلمه قرار مي گيرد) اگر بعد از حرف ساكني بيايد، بدون كرسي نوشته مي شود. مثل : جُزء ، شَيْء

3 – همزه ي متحرك اگر بعد از حركت ضمه بيايد يا مضموم باشد و ماقبل از آن ساكن يا مفتوح باشد، بر روي كرسي «واو» نوشته مي شود، مثل :
مؤلِّف (همزه بعد از حركت ضمه آمده است)
يُؤدّي (همزه بعداز حركت ضمه آمده است)
سُئوال (همزه بعد از حركت ضمه آمده است)
رُؤوس ( خود همزه مضموم است) مسؤول (همزه‌، مفهوم و ماقبل آن ساكن است)
رَوؤُف (همزه مضموم و ماقبل آن مفتوح است در تمام موارد فوق كرسي همزه «واو» است.




الدرس الثاني عشر :
قواعد درس 12 : اسلوب و روش هاي جمله
:
نكته :

براي بيان منظور در زبان عربي برخي از اسلوب و روش هايي وجود دارند كه از آن ها براي ذكر اين اغراض استفاده مي شود، اين روش ها عبارتند از :
1. جمله هاي خبري
2. جمله هاي استفهامي (پرسشي)
3.جمله هاي طلبي (امر و نهي)
4. ندا
5. استغاثه و ندبه
6 . تعجّب
7. مدح و ذمّ
8. شرط
9. اغواء و تحذير


1 – جمله هاي خبري :
از جمله هاي خبري براي رساندن خبر استفاده مي شود و بر دو نوعند :

الف) اسميه
ب) فعليه
شعبُ ايران لا يَسْتَسلِمُ أمام الطّغاء ( خبري – اسميه)
لا يَسْتَسْلِمُ شعبُ ايرانَ أمام الطّغاة .(خبري – فعليه)


2- جمله هاي استفهامي (پرسشي) :
از جمله هاي استفهامي براي پرسيدن درباره شخصي يا چيزي ، استفاده مي شود.
مانند: مَتي تَقِفُ طموحاتَُ الانسانِ ؟


3 – جمله هاي طلبي (امر و نهي) :
از جمله هاي طلبي براي امر كردن به انجام كاري يا بازداشتن از انجام كاري، استفاده مي شود مثل :
أطْْلبُ المجدَ و لاَتكْسَل !
أطلبُ = امر
لا تكسل = نهي


4 – ندا :
هر گاه بخواهيم شخص يا اشخاصي را صدا بزنيم . از حروف ندا استفاده مي كنيم و اين حرف قبل از اسم مشخص (اشخاص) مي آيند ، مثل :
يا اللهُ
يا : حروف ندا
اللهُ : مناداي علم و مبني بر ضم

يا مُسلمي العالِم ، .........
يا : حرف ندا
مسلمي :‌مناداي مضاف و منصوب بالباء


5- استغاثه و ندبه :
(استغاثه) به معني طلب كمك و ياري است و «ندبه» به معني مرثيه سرايي براي ميت و نوحه سرايي است. استغاثه و ندبه دو قسم از ندا مي باشند.
1) استغاثه : ندايي است كه با آن از كسي كه قادر به دفع ظلمي از مظلومي باشد طلب كمك و مساعدت مي شود و استغاثه يك صيغه دارد كه عبارت است از :ادات ندا : يا

2) مستغاث (مستغاث به) : كسي كه از او كمك خواسته مي شود و با لام مفتوح (لُب) مي آيد.

3) مستغاث وله : كسي كه براي كمك خواسته مي شود و با لام مكسور (لِي) مي آيد مثال :
يا لَلْاغنياء للضُّعفاء!
يا : حرف ندا
للأغنيا : مناداي مستغاث محلاً منصوب
للضّعفاء : مستغاثُ له
ب) ندبه : ندبه مناداي انساني است كه دچار مصيبتي شده است و ندبه يك صيغه دارد كه عبارت است از :

1) ادات ندا : «واو» ، «يا»
2) اسم مندوب كه به «الف» يا «الف و هاء » ختم مي شود.
مثل :
وا َحْسرَتا
وا : حرف ندا
حسرتا : اسم مندوب
يا والداه !
يا : حرف ندا
والداه : اسم مندوب

6-تعجّب :
جمله اي تعجبي جمله اي است كه درباره اظهار تعجب از چيزي بكار مي رود و جمله ي تعجبي به دو طريق ساخته مي شود.
1) بر وزن «ما أفْعلَ » : ما أَحْسَنَ (فعل تعجب) اخلاقِ الحسنةِ! (متعجب منه و منصوب)
2) بر وزن «أفْعِل بِي» : أحْسِنْ بالاخلاقِ الحسنةِ
* فعل تعجب با همان افعالي ساخته مي شود كه اسم تفضيل ساخته مي شود. پس هنگامي كه فعلي يكي از شرايط را از دست بدهد، بعد از «اكثر» يا «اشدّ» مصدر آن فعل به صورت اسم منصوبي مي آيد مثل :
ما اكْثَرَ اجتهادَك !
فعل تعجب / متعجب منه و منصوب


روش هاي ديگري براي ساخت جملات تعجبي وجود دارد مثل :

يا لَه مِنْ مقام ! چه مقام بالايي
يا لَهُ مقاماً ! عجب مقام بالايي
لله درّهُ كاتباً ! خدا بر نويسنده خير دهاد !


7 – مدح و مذمّ :
از اسلوب مدح و ذمّ براي تعريف شخص يا انساني و يا براي سرزنش كردن وي استفاده مي شود . مثل :
نِعْمَ الخُلقُ الصداقةُ
نعمَ : فعل مدح
الخلقَُ : ممدوح و فاعل
الصداقة : اسم مخصوص مدح و مبتدا

بئس الشيمةُ الكذبُ
بئس : فعل ذم
الشيمة ُ : مذموم و فاعل
الكذب : اسم مخصوص ذم و مبتدا

نكته :
جمله ي مدح يا ذم از سه قسمت تشكيل شده است.
1. فعل مدح يا ذم
2. ممدوح و مذموم ه فاعل جمله باشد
3. اسم مخصوص به مدح يا ذم كه مبتدا است.
مشهورترين افعال «مدح» ، «نعْمَ» و «مبّذا» و مشهورترين افعال «ذّم» ، «بئس» و «لا جنّدا» است.
* اسم مخصوص به مدح يا ذمّ (مبتدا) است و جمله فعليه ( فعل و فاعل) «خبر» آن مي باشد و در كلمه ي «جنّدا» فاعل همان «ذا» مي باشد كه در اصل اسم اشاره است.


8 – شرط :
هنگامي كه بخواهيم واقع شدن يا نشدن يك چيزي را وابسته ومقيد به چيز ديگر بكنيم، از اسلوب شرط استفاده مي كنيم. مثل :
أنْ نَصْبرْ نَطْفَرَ
مَن لَمْ يتعجّل لَمْ يَنْدَمْ


9 – اغداء و تحذير :
اغراء يعني تحريك و تشويق كردن و تحذير ، يعني بروز داشتن.
از روش اغواء و تحذير براي تشويق شنونده به انجام كاري پسنديده يا برخورد داشتن وي از انجام كاري زشت استفاده مي شود ، مثل ، الاخلاصَ(اغواء كه با تقدير فعل محذوف «الزِمْ» منصوب شده است)
الكذب : (تحذير كه با تقدير فعل محذوف «أُحذّرُك »‌منصوب شده است)
الاخلاصَ الاخلاصَ (اغواء) – الكذب َ الكذبَ (تحذير) – ايّاك و الكذبَ (تحذير)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: مطالب درسی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 ارديبهشت 1394برچسب:آموزش, کامل, و, آسان ,قواعد, عربی سال سوم ریاضی,عربی, سال ,سوم ,ریاضی,خلیلی, | 2:10 بعد از ظهر | نویسنده : خلیلی |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • آراد